دهی از دهستان برزاوند است که در شهرستان اردستان واقع است و 149 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10) دهی از بخش رامیان شهرستان گرگان است و 600 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) دهی است به حران، از آن ده است سعد عروضی بن حسن و محمد فرازبن احمد، (منتهی الارب)
دهی از دهستان برزاوند است که در شهرستان اردستان واقع است و 149 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10) دهی از بخش رامیان شهرستان گرگان است و 600 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) دهی است به حران، از آن ده است سعد عروضی بن حسن و محمد فرازبن احمد، (منتهی الارب)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار که در 3هزارگزی جنوب گاوبندی و 2هزارگزی شوسۀ سابق لار به بندر بوشهر واقع است و 12 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) ، هر چیزی که بجهت مانع باران پوشند. (از برهان). لباس برای حفظ از باران که بترکی یاغمورلق گویند. (دمزن). لباسی که برای حفظ تن از باران پوشند. شیخ نظامی گفته: ز بس تیر باران که آمد بجوش فکند ابر بارانی خود ز دوش. و آنرا چوخای نیز گویند و برهان بمعنی کلاه نیز گفته. (از انجمن آرا) (از آنندراج). لباس مشمع و مانند آن که بر روی لباسهای دیگر پوشند تا باران نفوذ نکند: من بر تو فکنده ظن نیکو وابلیس ترا زره فکنده مانند کسی که روز باران بارانی پوشد از کونده. ؟ (از لغت نامۀ اسدی) (از صحاح الفرس). جامۀ از مشمع و جز آن که بروز باران پوشند تا آب بر جامه های دیگر نرسد. رجوع به شعوری ج 1 ورق 197 شود: و از روذان [به دیلمان جامۀ سرخ خیزد پشمین که از وی بارانی کنند و بهمه جهان برند. (حدود العالم). یک گرمگاه این غلامان و مقدمان محمودی مستنکر با بارانیهای کرباسین و دستارها در سر گرفته پیاده بنزدیک امیرمسعودآمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 128). و من که بوالفضلم بر آنجمله دیدم که در سر این دره میاوری حواصل داشتم و قبای روباه سرخ و بارانی (کذا). (تاریخ بیهقی چ ادیب صص 456- 457). بارانی تنت اگر گلیم آمد مر جان ترا تنست بارانی. ناصرخسرو. بارانی پوشیده بر عادت مسافران. (تفسیرابوالفتوح رازی). تا چو ابریست کمانشان که چوباران بارد آسمان بر سر خورشید کشد بارانی. انوری (از شعوری ج 1 ورق 197). بارانی آفتاب کنم نز گلیم مصر کز میغ تر هواست همه کشور سخاش. خاقانی. چو باران رفت بارانی میفکن چو میوه سیر خوردی شاخ مشکن. سعدی. پس از سی چلۀ دی این مقرر گشت بر قاری که بارانی سقرلاط و سقرلاطست بارانی. نظام قاری (دیوان ص 128). پیشک آفتاب و بارانیست بقچه دانست و جامه و ایزار. نظام قاری (دیوان ص 34). سواد عشق چون بینی بهل سودای عقل از سر که در گرمای تابستان بتن بار است بارانی. قاآنی. لباده، بارانی نمدین. برکس، جامۀکلاه دار از پیراهن و جبه و بارانی. (منتهی الارب)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار که در 3هزارگزی جنوب گاوبندی و 2هزارگزی شوسۀ سابق لار به بندر بوشهر واقع است و 12 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) ، هر چیزی که بجهت مانع باران پوشند. (از برهان). لباس برای حفظ از باران که بترکی یاغمورلِق گویند. (دمزن). لباسی که برای حفظ تن از باران پوشند. شیخ نظامی گفته: ز بس تیر باران که آمد بجوش فکند ابر بارانی خود ز دوش. و آنرا چوخای نیز گویند و برهان بمعنی کلاه نیز گفته. (از انجمن آرا) (از آنندراج). لباس مشمع و مانند آن که بر روی لباسهای دیگر پوشند تا باران نفوذ نکند: من بر تو فکنده ظن نیکو وابلیس ترا زره فکنده مانند کسی که روز باران بارانی پوشد از کونده. ؟ (از لغت نامۀ اسدی) (از صحاح الفرس). جامۀ از مشمع و جز آن که بروز باران پوشند تا آب بر جامه های دیگر نرسد. رجوع به شعوری ج 1 ورق 197 شود: و از روذان [به دیلمان جامۀ سرخ خیزد پشمین که از وی بارانی کنند و بهمه جهان برند. (حدود العالم). یک گرمگاه این غلامان و مقدمان محمودی مستنکر با بارانیهای کرباسین و دستارها در سر گرفته پیاده بنزدیک امیرمسعودآمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 128). و من که بوالفضلم بر آنجمله دیدم که در سر این دره میاوری حواصل داشتم و قبای روباه سرخ و بارانی (کذا). (تاریخ بیهقی چ ادیب صص 456- 457). بارانی تنْت اگر گلیم آمد مر جان ترا تنست بارانی. ناصرخسرو. بارانی پوشیده بر عادت مسافران. (تفسیرابوالفتوح رازی). تا چو ابریست کمانْشان که چوباران بارد آسمان بر سر خورشید کشد بارانی. انوری (از شعوری ج 1 ورق 197). بارانی آفتاب کنم نز گلیم مصر کز میغ تر هواست همه کشور سخاش. خاقانی. چو باران رفت بارانی میفکن چو میوه سیر خوردی شاخ مشکن. سعدی. پس از سی چلۀ دی این مقرر گشت بر قاری که بارانی سقرلاط و سقرلاطست بارانی. نظام قاری (دیوان ص 128). پیشک آفتاب و بارانیست بقچه دانست و جامه و ایزار. نظام قاری (دیوان ص 34). سواد عشق چون بینی بهل سودای عقل از سر که در گرمای تابستان بتن بار است بارانی. قاآنی. لُباده، بارانی نمدین. برکس، جامۀکلاه دار از پیراهن و جبه و بارانی. (منتهی الارب)
دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 33هزارگزی شمال اشترنیان. دارای 725 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 33هزارگزی شمال اشترنیان. دارای 725 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان میمند بخش شهر بابک شهرستان یزد. واقع در 30هزارگزی خاور شهر بابک. دارای 1104 سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. شغل زنان کرباس بافی. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان میمند بخش شهر بابک شهرستان یزد. واقع در 30هزارگزی خاور شهر بابک. دارای 1104 سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. شغل زنان کرباس بافی. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
شهری است در ویتنام مرکزی (انام) که امروز آن را دانانگ نامند و 25 هزار تن سکنه دارد، این شهر بندری است که بر کنار خلیج زیبائی واقع است و محصول آنجا برنج و پنبه است، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تورانه شود
شهری است در ویتنام مرکزی (انام) که امروز آن را دانانگ نامند و 25 هزار تن سکنه دارد، این شهر بندری است که بر کنار خلیج زیبائی واقع است و محصول آنجا برنج و پنبه است، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تورانه شود
دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 55هزارگزی شمال باختری شوسف و 19هزارگزی خاور هشتوکان، با 108 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 55هزارگزی شمال باختری شوسف و 19هزارگزی خاور هشتوکان، با 108 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان. واقع در 44هزارگزی جنوب خاوری رزن. سکنۀ آن 188 تن. آب آن از رودخانه تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان. واقع در 44هزارگزی جنوب خاوری رزن. سکنۀ آن 188 تن. آب آن از رودخانه تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 5هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان. دارای 400 تن سکنه است. آب آن از رود خانه مارون تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 5هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان. دارای 400 تن سکنه است. آب آن از رود خانه مارون تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کهنه بخش جغتای شهرستان سبزوار. واقع در 120هزارگزی باختر جغتای و کنار راه مالرو عمومی جغتای به شریف آباد، با 409 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کهنه بخش جغتای شهرستان سبزوار. واقع در 120هزارگزی باختر جغتای و کنار راه مالرو عمومی جغتای به شریف آباد، با 409 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)